دوزخ،برزخ،بهشت!

راهب جوان همانطور که تندتند(سند زمینهای بهشت)را رونویسی میکرد پرسید:خداوند اجازه فروش بهشت را به ما داده است؟کاردینال گفت:فرزند(کلیسا پول و قدرت میخواهد تا از مومنان معتقد لشکری برای خدا بسازد).شبهنگام صدای تازیانه در محراب میپیچید.راهب جوان چون اندیشیده بود(مومنان احمق به چکار خدا می آیند)استغفار میکرد.

سه مینیمال از مجموعه (دیکتاتور های لاتین ) به قلم خودم


1

 ((خورخه ادواردو نیرا)) نگاهی در آینه قدی انداخت و با رخوت آخرین پرز را از روی کت ماهوت کشیده اش برداشت. در قاب بالای میز کارش خورخه ی چوانتر با سردی نگاه یک رهبر تمام عیار به او خیره مانده بود.عکسی مربوط به سالهای کودتا.از پنجره، حیاط کاخ پیدا بود. دست برد و آرام پنجره را گشود. فریاد مرگ بر دیکتاتور ا...تاق را پر کرد...

 

 

 2

از خیابان ((آلونسو دلاوز)) که بگذری به بلوار ((دلاوز کبیر)) می رسی ، بعد از تقاطع ((آلونسوی مبارز)) میدان بزرگ ((ژنرال آلونسو دلاوز)) پیداست. بر روی پایه سنگی تندیس میدان نوشته شده (( ناجی ما، حتی پرندگان این بوم نیز نام تو را می خوانند)) . سر و اندام پیکره اما پر از فضله کبوترانیست که آنجا آشیان دارند.

 

 

3

هنگامی که((میگل))سخنرانی آتشینش را تمام کرد.جمعیت با حرارت فریاد زد((درود بر میگل،دشمن آمریکا،خصم امپریالیسم)).در خلسه تشویق های

بی پایان سالن را ترک کرد.محافظش در((شورلت لیموزین))ضد گلوله را باز کرد. روی چرم دست دوز صندلی که مهر برجسته((میامی)) روی آن حک شده بود،دست کشید.سیگار((مالبرو))اش را با فندک مارک((آمریکن لایتر اینترپرایز))گیراند وبه راننده نهیب زد تندتر!((میگل)) قرار مهمی با یک دلال اسلحه آمریکایی)) داشت!