راهب جوان همانطور که تندتند(سند
زمینهای بهشت)را رونویسی میکرد پرسید:خداوند اجازه فروش بهشت را به ما داده
است؟کاردینال گفت:فرزند(کلیسا پول و قدرت میخواهد تا از مومنان معتقد لشکری برای
خدا بسازد).شبهنگام صدای تازیانه در محراب میپیچید.راهب جوان چون اندیشیده
بود(مومنان احمق به چکار خدا می آیند)استغفار میکرد.
سلام
چطوری نازنین
اگر می خوای شیک و زیبا به نظر بیایی می تونی از مدل های زیبای ما دیدن کنی
کاملا رایگانه
منتظرم
مخصوص خانم های جوان و زیبا ایران
salam webloge khobi dari be webloge man ham sari bezan va age khasti nazari bede va az mataleb man lazat bebar.
سلام دوست عزیز
ممنون میشم نظرتو در مورد وبلاگم بدونم.
اگر نظرت مثبت بود، توی جشنواره وبلاگهای بانکی به من رای بده. سپاسگزارم.
و شاید این صدای تازیانه ی آگاهی و بیداری یک بهشت باخته زمین داده بود بر شانه های فرو افتاده از شرم راهبی ...